اواخر سال گذشته مدیر یک موسسه خیریه نزد ماموران پلیس پایتخت رفت و از مردی که به بهانه کمک به موسسه اقدام به کلاهبرداری میلیونی از آنها کرده بود شکایت کرد. این مرد گفت: چند روز پیش فرد ناشناسی با موسسه ما که محل نگهداری معلولان ذهنی است تماس گرفت و مدعی شد که قصد کمک به موسسه را دارد. او گفت که محل سکونتش در خارج از تهران است و امکان مراجعه حضوری به موسسه را ندارد و از من خواست به مقابل یک دستگاه عابربانک بروم تا از واریز کمک نقدی به حسابم مطمئن شود.
شاکی ادامه داد: من هم پذیرفتم و بعد خودم را به دستگاه عابربانک رساندم و با او تماس گرفتم. وی نیز مدعی شد که چون حسابش دولتی است انتقال وجه باید از طریق انتخاب گزینه انگلیسی انجام شود. من هم هنگام کار با دستگاه زبان انگلیسی را انتخاب کردم و هر چه او میگفت انجام میدادم تا پول به حسابم واریز شود.
این مرد در 2 مرحله مختلف عملیات بانکی را انجام داد و بعد مدعی شد که هر بار 3 میلیون تومان به حسابهای من واریز کرده است و بعد هم تلفن را قطع کرد. من که تصور میکردم فرد خیری 6 میلیون تومان به موسسه ما کمک کرده است، حسابهایم را چک کردم اما متوجه شدم که نه تنها پولی واریز نشده که 6 میلیون تومان هم از حسابهایم برداشت شده است. آنجا بود که فهمیدم گرفتار یک کلاهبردار حرفهای شدهام و او با سوءاستفاده از عدم آشنایی من با منوی انگلیسی، حسابهایم را خالی کرده است.
با شکایت این مرد پرونده در اختیار اداره 14 پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و تحقیقات برای شناسایی و دستگیری فرد کلاهبردار شروع شد. ماموران با بررسی حسابی که مبالغ کلاهبرداریشده به آن واریز شده بود به صاحب آنکه زن جوانی بهنام مینا بود، رسیدند. این زن دستگیر شد و وقتی در جریان کلاهبرداری میلیونی قرار گرفت، گفت: برادر 23سالهام به نام مختار به اتهام قتل در زندان است. او چند روز پیش با من تماس گرفت و گفت که یکی از دوستانش مبلغی به حساب من واریز کرده و خواست که این مبلغ را به حساب او در زندان منتقل کنم. من هم این کار را انجام دادم اما خبر نداشتم که مبلغ واریز شده به حساب من از طریق کلاهبرداری به دست آمده است.
با اظهارات زن جوان، ماموران راهی زندان رجایی شهر شدند و مختار را به اداره آگاهی انتقال دادند. او در بازجوییها به کلاهبرداری از مدیر موسسه خیریه اعتراف کرد و گفت: این شگرد کلاهبرداری را از یکی از قاتلانی که هم بند من بود یاد گرفتم. من بعد از پیدا کردن شماره تلفن موسسه خیریه از داخل زندان با مدیر آن تماس گرفتم و مدعی شدم که میخواهم به آنها کمک مالی کنم و با این شگرد نقشه کلاهبرداری را اجرا کردم.
سرهنگ فریدون رهبریان، معاون مبارزه با جعل و کلاهبرداری پلیس آگاهی تهران با اشاره به اعترافات مرد کلاهبردار گفت: بارها از طریق جراید به شهروندان توصیه شده که مراقب کلاهبردارهای عابربانکی باشند و هنگام معامله با افراد غریبه و عدمآشنایی با زبان انگلیسی، هیچگاه از منوی انگلیسی دستگاههای عابربانک استفاده نکنند چرا که مجرمان از این شگرد برای سرکیسه کردن طعمههایشان استفاده میکنند.
سارقی که جنایتکار شد
کلاهبردار عابربانکی، جوانی 23 ساله است که کلکسیونی از جرائم را در پروندهاش دارد. گفتوگویی با او انجام شده که در ادامه میخوانید.
- تحصیلاتت چقدر است؟
تا چهارم ابتدایی خواندم و بعد ترک تحصیل کردم چون علاقهای به درس و کتاب و مدرسه نداشتم.
- بعد از آن هم رفتی سراغ خلاف. درست است؟
اگر دنبال خلاف نمیرفتم، بچههای محل به من میگفتند ترسو. من هم نمیخواستم کسی فکر کند که ترسو هستم و برای همین رفتم دنبال کارهای خلاف. 18 سالم بود که شیشه کشیدم. آن زمان در کار خرید و فروش شیشه و کراک و حشیش بودم و شبها با دوستانم در باغ یا خانههای مجردی شیشه مصرف میکردیم.
- در پروندهات سابقه سرقت از مغازه، درگیری با ماموران و قتل به چشم میخورد. درباره آنها توضیح بده.
سال 83، وقتی 15 سال داشتم با دوستانم از یک مغازه فروش شیرآلات سرقت کردیم که در آن سرقت 6 هزار تومان گیرم آمد اما خیلی زود دستگیر شدیم و مرا به کانون اصلاح و تربیت تهران فرستادند و 4 ماه آنجا بودم. وقتی آزاد شدم، مدتی کارگری کردم اما دوباره افتادم توی کار خرید و فروش مواد. سال 1386 وقتی ماموران قصد دستگیری مرا داشتند با آنها درگیر شدم و بعد از دستگیری به زندان قزل حضار رفتم.
در زندان با تعدادی از سارقان سابقه دار آشنا شدم و پس از آزادی به همراه آنها یک باند سرقت منزل و مغازه تشکیل دادیم. بیشتر سرقتهایمان در مناطق فرمانیه، سعادتآباد، لواسان و خلاصه شمال تهران بود. در مدت کوتاهی پول زیادی از سرقت نصیبمان شد اما راست میگویند که بار کج به منزل نمیرسد. ما هم به خاطر راه اشتباهی که انتخاب کردیم بدبخت شدیم.
- مگر چه اتفاقی افتاد؟
مدتی که در کار سرقت بودیم، پسر داییام مسئول نگهداری از اموال مسروقه بود و به نوعی انباردار ما به شمار میرفت. سال 87 بود که او تصمیم گرفت ازدواج کند. برای این کار از ما پول خواست و قرار شد 20 میلیون تومان به او بدهیم. اما او راضی نشد و همه اموال و طلاهای مسروقهای که در اختیار داشت به ارزش 60 میلیون تومان به همراه 32میلیون تومان پول نقد را برای خودش برداشت.
وقتی از ماجرا با خبر شدیم، همراه همدستانم به سراغ او رفتیم و وی را سر بساط شیشهگیر انداختیم. ما میخواستم با او صحبت کنیم اما وی با چاقویی که همراهش بود هر 4 نفر ما را مجروح کرد. در همان هنگام توانستم چاقو را از دستش بگیرم و با ضربهای که به گردنش زدم، او را به قتل رساندم. چند روز بعد از قتل، زمانی که در مراسم عروسی یکی از دوستانم بودم، دستگیر شدم و به زندان افتادم. مدتی که گذشت، شگرد کلاهبرداری عابربانکی را از یکی از همبندهایم که او هم اتهامش قتل بود یاد گرفتم و شروع به کلاهبرداری کردم اما پلیس مرا شناسایی کرد.